منو

نگاهی کلی به دینامیسم تنش‌های نظامی در مرز اوکراین و روسیه
تنیدگی مسئله اوکراین با سیاست‌های روس‌ها به قدری حائز اهمیت است که از دیرباز معروف بوده است که اوکراین سر روسیه است و بقیه روسیه حکم بدن این کشور را دارد. اساساً از روزی که اوکراین از روسیه استقلال پیدا کرد مشکلات ژئوپلیتیک روسیه چند برابر شد؛ هرچند به طرق مختلف روس‌ها سعی داشتند که اوکراین را چه دوران تزار چه دوران شوروی در دستان خود حفظ کنند؛ اما بعد از فروپاشی شوروی روس‌ها دچار یک مشکل شدید راهبردی شدند که یک سری مشکلات کوچک‌تر تاکتیکی این چالش را تشدید می‌کرد. مسئله اصلی این بود که در ناحیه دریای بالتیک با خروج اوکراین و جمهوری‌های بالتیک عملاً خطوط دفاعی روس‌ها در دهانه خطوط تهاجمی ناتو قرار می‌گرفت گه در آن زمان به مخروط مرگ، معروف بود. خوب چرا در تمام این سال‌ها امریکا پیوستن اوکراین یا گرجستان را به ناتو نمی‌پذیرفت. این امر به دو دلیل بازمی‌گردد؛
۱- جلوگیری از تحریک بیش فعالی راهبردی روس‌ها در حوزه بالتیک
۲- روس‌ها تا زمان وقوع انقلاب‌های رنگی در این دو کشورهای جداشده از پیمان ورشو، نفوذ بالا اقتصادی و امنیتی و سیاسی خود را در جامعه سیاسی آن‌ها حفظ کرده بودند. از این رو امریکا از همگرایی استراتژیک با این کشورها واهمه داشت؛ مبادا این مسئله زمینه نفوذ دستگاه اطلاعاتی شوروی به داخل سازمان‌های آتلانتیکی را فراهم کند.
اما اصرار اروپایی‌ها به گسترش مرزهای اتحادیه اروپایی و لزوم مواجهه استراتژیک با واقعیت‌های جدید اروپایی امریکا را وادار کرد که به منظور دفاع از سرزمین‌های تازه استقلال یافته نیروهای بیشتری را نسبت به انتظارات پس از فروپاشی شوروی و برجسته شدن تحولات خاورمیانه در اروپا حفظ نماید.
با این مقدمه این سؤال مطرح می‌شود که آیا روسیه به زودی درگیر یک عملیات نظامی سنگین در اوکراین خواهد شد و آیا روس‌ها برای به‌کارگیری نیرو نظامی در اوکراین برنامه‌ریزی می‌کنند؟
برای پاسخ به این سؤال می‌توان بحران اوکراین را از سه منظر متفاوت تحلیل نمود که عبارت‌اند از؛ تحلیل ژئوپلیتیک، تحلیل ژئواستراتژیک و تحلیل ژئواکونومیک.

سطح ژئوپلیتیک
همان‌گونه که مطرح شد از قدیم معروف بوده است که اوکراین سر روسیه است. علت این گزاره نیز به دلیل توان اقتصادی کشاورزی و صنعتی این کشور هست. همین‌طور اوکراین به دلیل دسترسی به دریای سیاه در زمان تزارها به عنوان بخشی از کشور روسیه و در زمان شوروی به عنوان یکی از ستون‌های دفاعی پیمان ورشو در قلب ساختار دفاعی این پیمان عملاً موجب بسته شدن این دریا به روی غرب می‌شد. این امتیاز ژئوپلیتیک برای روس‌ها بعد از استقلال اوکراین و فروپاشی پیمان ورشو عملاً خنثی شد و دسترسی غرب به دریای سیاه تسهیل شد.
همچنین پس از فروپاشی شوروی و استقلال اوکراین خط دفاعی اول روس‌ها از اوکراین به کالینینگراد منتقل شد که از نظر دفاعی به‌شدت آسیب‌پذیر بوده و در صورت از دست رفتن این منطقه طی یک درگیری احتمالی با ناتو از دست رفتن این منطقه منجر به تضعیف تسلط روس‌ها به دریای بالتیک و در نهایت تضعیف دسترسی روس‌ها به مرکز اروپا خواهد شد. به‌عبارت‌دیگر اوکراین در یک سه راهی قرار دارد که شمال شرق اروپا را به جنوب و جنوب را به مرکز اروپا متصل می‌کند و درواقع راهی است که دریای بالتیک را به دریای سیاه متصل می‌نماید. این مسئله با توجه به این واقعیت که روس‌ها همواره در دریای بالتیک به دلیل ساختار خاص ژئوپلیتیک آن که اجازه مانورهای گسترده را به ناوگان روس‌ها نمی‌دهد به‌شدت احساس ضعف می‌کنند حائز اهمیت است؛ به همین دلیل است که روس‌ها همواره بیشترین و عمده منابع نظامی خود از اعم از تجهیزات و نیرو و منابع مالی را در اختیار فرماندهی نظامی شمال این کشور تحت فرمان ناوگان دریای شمال این کشور قرار می‌دهند که ناوگان دریای بالتیک روسیه ذیل این مجموعه تعریف می‌شود.
در این ارتباط نکته‌ای که به‌شدت حائز اهمیت می‌باشد این است که خط اودرنایسه یا خط جداسازی که در زمان جنگ سرد که آمریکایی‌ها برای دفاع از اروپای غربی خود را ملزم به دفاع از آن می‌دیدند، به مرزهای غربی اوکراین نزدیک بوده و خود اوکراین نیز فاصله چندانی با مسکو و حومه آن ندارد و این فاصله هم تقریباً بدون عوارض طبیعی به عنوان خطوط دفاعی طبیعی است. این منطقه دقیقاً منطقه‌ای است در ژئوپلیتیک به آن هارتلند گفته می‌شود.
با توجه وضعیت شرح داده شده طبیعی است که اوکراین برای روسیه در مرکز ثقل توجه سیاست خارجی و دکترین دفاعی و امنیتی این کشور قرار بگیرد، به‌عبارت‌دیگر مطابق آموزه‌های دکترین دفاعی – امنیتی روسیه که جهان را به چهار بخش روسیه مرکزی، روسیه داخلی، کمربند خارج نزدیک و کمربند خارج دور تقسیم می‌کند اوکراین در مرکز ثقل کمربند خارج نزدیک غربی قرار می‌گیرد. به همین دلیل هم طی سال‌های بعد از فروپاشی شوروی روس‌ها نفوذ قابل‌توجهی را در ساختار سیاسی امنیتی و اقتصادی اوکراین حفظ کردند و به دلایلی که گفته شد ناتو تمایلی برای پیوستن اوکراین به این سازمان نداشت، اما با سقوط نیروهای روس گرا در کی‌یف عملاً این شرایط بر عکس شده و ناتو به‌شدت به دنبال جذب و هضم این کشور در داخل خود است، بنابراین پاسخ روس‌ها می‌تواند شامل سه سناریو باشد.
سناریوی اول سناریو بی‌تفاوتی است که بر این فرض بنا شده است که؛ بدون توجه به سیاست در پیش گرفته شده کشورهای عضو منطقه حائل بین روسیه و غرب تکلیف موازنه قوا را در اروپا توازن میان تسلیحات استراتژیک دو طرف مشخص خواهد کرد و با توجه به تحولات صورت گرفته در زمینه توازن نیروهای راهبردی دو طرف طی سال‌های گذشته این مهم می‌تواند آینده ثبات یا بی‌ثباتی اروپا را طی دهه‌های آینده مشخص نماید.
سناریوی دوم؛ روس‌ها با یک حمله رعدآسا شرق اوکراین را تصرف کرده و حرکت خود را به سوی کیف و شمال لهستان ادامه می‌دهند که این حرکت ریسک مخاطرات نظامی متعددی را به دنبال داشته و حتی در صورت‌عدم پاسخ نظامی ناتو، می‌تواند بر اقتصاد ناتوان روسیه فشار شدیدی را وارد کند؛ در این زمینه هزینه‌های نبرد در اوکراین، هزینه‌های اداره اوکراین بعد از نبرد به اضافه ساختار بیمار اقتصادی خود اوکراین می‌تواند هزینه‌های هرگونه عملیات نظامی را برای روس‌ها به‌شدت افزایش دهد.
اما سناریوی سوم جلوگیری از پیوستن اوکراین به ناتو بدون ورود به یک عملیات نظامی تمام‌عیار و مستقیم است؛ که چگونگی این مهم علامت سؤال بزرگی را جلوی استراتژیست‌های روس قرار می‌دهد. این استراتژی می‌تواند از طریق ایجاد چالش‌های نظامی و امنیتی سرزمینی برای اوکراین محقق شود؛ زیرا مطابق رویه جاری ناتو کشورهای دارای مشکلات امنیتی نظیر جدایی‌طلبی، اختلافات مرزی و سرزمین‌های تصرف‌شده و… به عضویت ناتو در نخواهند آمد و روس‌ها به‌خوبی از این مسئله آگاه هستند پس با تصرف کریمه و ایجاد بحران نظامی امنیتی در شرق اوکراین سعی در جلوگیری از پیوستن این کشور به ناتو دارند.
به عبارت دیگر مطابق محاسبات مسکو، روسیه می‌تواند بدون درگیری در یک نبرد مستقیم و تمام‌عیار نظامی با اوکراین و احیاناً ناتو صرفاً با حفظ مناطق آشوب و شورش‌های جدایی‌طلبی در بخش‌های هم‌مرز خود با اوکراین بدون نیاز به هزینه‌های سنگین یک نبرد نظامی تمام‌عیار از پیوستن اوکراین به ناتو جلوگیری نماید.
از این منظر سقوط نیروهای روس گرا در کی‌یف پیشروی ناتو به سمت شرق تلقی شده و درواقع روس‌ها از منظر مسکو، روسیه داخلی‌ترین کمربندهای دفاعی و امنیتی خود مورد تهاجم قرار گرفته است. این مسئله از نگاه راهبرد کلان امنیتی روسیه تنها یک قدم با لایه بعدی دفاعی و امنیتی روسیه یعنی خطوط کمربندی داخلی فاصله داشته که تهدیدی راهبردی و بلند و مدت برای مسکو تلقی می‌شود؛ بنابراین اقدام روس‌ها در اوکراین و متعاقباً در سوریه کاملاً قابل پیش‌بینی بود – کما این که مطابق برخی تحلیل‌ها غرب با پیش‌بینی نوع واکنش روس‌ها با ایجاد چنین چالش‌های ژئوپلیتیکی برای روسیه اقتصاد ناتوان این کشور را تحت فشار بیشتری قرار می‌دهند – به‌عبارت‌دیگر تلاش ناتو برای پیشروی به سمت این کمربند هم قابل پیش‌بینی و منطقی بود.
سطح ژئواستراتژیک
همان‌طور که گفته شده از منظر ژئوپلیتیک اوکراین و بلاروس در مرکز منطقه‌ای قرار گرفته است که به آن هارتلند گفته می‌شود. مکیندر که مفهوم هارتلند را در سال ۱۹۰۴ در کتاب جغرافیا و جهان کروی تعریف کرده است برای تأکید بر اهمیت این منطقه، در بیانی ساده اعلام می‌کند: هر کس بر هارتلند حکم براند بر جزیره اوراسیا و هر کس بر اوراسیا حکم براند بر جهان حکمرانی می‌کند. مطابق این نظریه که تقریباً اثبات شده است و حتی جنگ‌های جهانی و جنگ سرد هم پیرو این نظریه درگرفتند، تسلط بر اوکراین، بلاروس و مجموعه جمهوری‌های بالتیک واقع در شمال هارتلند منجر به تصرف هارتلند و در نتیجه کنترل اروپای مرکزی می‌شود. پس تصرف و کنترل هارتلند منجر به تصرف و کنترل اروپای مرکزی و کنترل اروپای مرکزی منجر به کنترل اوراسیای غربی و در نتیجه کنترل کل اوراسیا خواهد شد.
موقعیت کنونی چیست؟
با نگاهی به نقشه جغرافیایی جهان متوجه می‌شویم که از میان کشورهای نام‌برده شده به عنوان مناطقی که در مجموع هارتلند را تشکیل می‌دهند تنها بلاروس همچنان نسبتاً در کنترل کرملین قرار داشته و دو ستون دیگر دفاعی مسکو یعنی جمهوری‌های بالتیک و اوکراین به دست غرب سقوط کرده‌اند؛ بنابراین دژ دفاعی که روس‌ها در روابط خود با غرب به عنوان منطقه‌ای حائل مد نظر داشته‌اند عملاً به دست غرب افتاده و خطوط دفاعی روس‌ها با خطوط تهاجمی ناتو درگیر شده است. این مسئله منجر به حساسیت و کنش التهابی روس‌ها در دریای سیاه، خاورمیانه و شرق اروپا شده است.
سطح ژئواکونومیک
این سطح ارتباط مستقیم و روشنی با دو سطح پیشین دارد. مهم‌ترین حوزه همکاری اقتصادی میان روسیه و اروپا بحث انرژی و صادرات انرژی روس‌ها به اروپا است که عمده این انرژی را گازی تشکیل می‌دهد که از طریق دو خط لوله از طریق اوکراین و یک خط لوله از طریق بلاروس تأمین می‌شود. روس‌ها می‌دانند که برای بخش بزرگی از بازار انرژی اروپا وابسته به دولت اوکراین هستند و تمام جنجال‌های سال‌های اخیر در مورد واردات گاز اوکراین از روسیه به دلیل آگاهی روس‌ها از این وابستگی به اوکراین است. روس‌های عمل‌گرا نه تمایلی دارند که این وابستگی تعریف‌کننده مناسبات خارجی آن‌ها با اروپا باشد و نه می‌خواهند گاز را تبدیل به سلاحی کنند که آنتی‌تز آن را اروپایی‌ها در اختیار دارند. برای حل مسئله روس‌ها استراتژی توسعه خطوط لوله یا رقابت لوله‌های انرژی را در پیش گرفتند که دو خط لوله از جنوب از طریق ترکیه موسوم به ترک استریم و سوت استریم (South Stream) از سال‌ها پیش در این زمینه مطرح بوده‌اند و البته به دلیل مسائل مختلف هنوز هم به نتیجه مشخصی نرسیده‌اند. مورد دیگر خط لوله نورد استریم هست که از طریق دریای بالتیک گاز روسیه را به شمال آلمان منتقل می‌کند که در نتیجه آلمان را از گاز وارداتی از اوکراین بی‌نیاز و مستقیماً به روس‌ها وابسته می‌کند که این دقیقاً نقطه‌ای هست که آمریکایی‌ها از سال‌ها پیش به آن توجه کرده‌اند.
این مسئله منجر به یک سری مناقشات داخلی و خارجی در اروپا بر سر وابستگی ایجاد شده به گاز روسیه گردید که پایه‌گذار آن آلمان‌ها و فرانسوی‌ها و اتفاقاً جناح راست این دو کشور هستند. در نهایت این مسئله منجر به طراحی ضد استراتژی ایالات‌متحده مخصوصاً در زمان دولت ترامپ به منظور سرمایه‌گذاری در جهت متنوع‌سازی منابع تأمین انرژی اروپایی‌ها شد که نتیجه آن قراردادهای سرمایه‌گذاری در حوزه صادرات ال ان جی و نفت به طور مشخص در سه کشور لهستان، رومانی و احتمالاً هلند گردیده است. بخش دوم این شامل برنامه‌ریزی به منظور انتقال گاز خلیج‌فارس و دریای خزر از طریق مجموعه‌ای از خطوط لوله که ایران را دور می‌زنند به اروپا است. اینجا دقیقاً نقطه‌ای است که پیمان ابراهیم در حوزه اقتصاد استراتژیک معنی پیدا می‌کند. چون عمده این منابع قرار است از طریق خطوطی که از سرزمین‌های عربی و اسراییل و دریای مدیترانه به سمت اروپا عبور می‌کند تأمین شوند.
این مسئله که بحران اوکراین چه تأثیری روی این وضعیت می‌گذارد بستگی به این دارد که بحران اوکراین چه سمت و سویی پیدا کند، البته نکته‌ای که در این مدت تغییر کرده این است که با توجه به سیاست خارجی بایدن عملاً طرح نورد استریم از یک طرح مرده و فاقد ارزش در زمان ترامپ که میلیاردها دلار بر سر آن هدر رفته بود، تبدیل به یک طرح اقتصادی بلندمدت با حاشیه انتظار بسیار پایین شده است.
تحلیل نهایی وضعیت
اکنون بحث اصلی ما این است که این بحران چه تأثیری روی این وضعیت می‌گذارد و آیا اساساً نبردی صورت می‌گیرد یا خیر؟
بر اساس مباحثی که مطرح شد روس‌ها به دلایل مختلف با هدف جلوگیری از پیوستن اوکراین به ناتو قصد جداسازی کامل مناطق مورد مناقشه یا باز پس دادن آن‌ها به اوکراین را ندارند؛ به‌عبارت‌دیگر، روس‌ها تمایلی به پایان سریع و قاطع بحران ندارند.
از طرف دیگر طرح‌ها و نقشه‌هایی که نشان می‌دهد روس‌ها آماده عملیات رزمی به منظور جداسازی کامل کریمه و قطع دسترسی اوکراین به دریای سیاه هستند هم عموماً فاقد توجیه عملیاتی هستند؛ یعنی مناطقی که به عنوان مناطق هدف احتمالی انتخاب شده‌اند به دلیل جایگیری و به دلیل دسترسی نیروهای ناتو به آن‌ها، در صورت درخواست کمک اوکراین و با فرضیه قبول این درخواست از جانب ناتو توجیه عملیاتی نخواهد داشت و در نتیجه روس‌ها ناچار هستند که مناطق گسترده‌تری را از خاک اوکراین تصرف نموده تا بتوانند منطقه مورد نظر خود را در برابر یک حمله احتمالی از جانب غرب محافظت کنند.
اما با توجه به تحرکات دو طرف ممکن است زدوخوردهای محدودی رخ داده که اگر این اتفاق رخ بدهد دو سناریو مطرح می‌شود؛
۱- عدم پاسخ روسیه: در این صورت این مسئله تفسیر به ضعف و عقب‌نشینی دولت روسیه خواهد شد بعد از شکست روسیه در بحران قفقاز به دومین عقب‌نشینی روسیه در کمربند امنیتی داخلی خود که برای استراتژی بلندمدت روسیه در محیط امنیتی پیرامونی خودش اصلاً مناسب نیست تبدیل می‌شود. این مسئله در کنار وضعیت اقتصادی روسیه می‌تواند عواقب غیرقابل‌پیش‌بینی برای کرملین در بر داشته باشد.
۲- روسیه پاسخ بدهد: که در این صورت نیز دو سناریو خواهیم داشت؛
الف) پاسخ قطعی و کامل در قالب یک نبرد تمام‌عیار با هدف ساقط کردن دولت کی‌یف: که با توجه به هزینه‌هایی که دارد به نظر نمی‌رسد یک گزینه مطلوب باشد.
ب) پاسخ منعطف و متدرج: یعنی بر مبنای حجم عملیات طرف مقابل و میزان خطری که در منطقه تشخیص می‌دهد استراتژی خودش را به‌روزرسانی و فعالیت نظامی خود را نیز تنظیم کند. یک نکته کلی که در این خصوص وجود دارد این است که دکترین نظامی روس‌ها مخصوصاً در محیط پیرامونی خودشان مبتنی بر نبرد محدود بوده که این مسئله مخصوصاً بعد از نبرد افغانستان تشدید شده است. باید توجه نمود که اساساً روس‌ها علاقه‌ای به عملیات‌های گسترده نظامی در محیط امنیتی پیرامونی خود ندارند؛ اما استراتژی‌های غیرمستقیم و استراتژی‌های نبرد محدود و نبردهای ترکیبی همیشه در دکترین نظامی روس‌ها وجود داشته و به‌کارگیری این‌چنین استراتژی‌هایی قابل‌انتظار است. در این قالب ممکن است که دست به حمایت‌های گسترده‌تر نظامی از متحدانشان در شرق اوکراین و یا ایجاد کانون‌های بحرانی کوچک در سایر مناطق مرتبط با شرق اروپا بزنند؛ اما اگر روس‌ها درصورتی‌که روند اوضاع را به ضرر متحدانشان ببیند ممکن است به یک سری عملیات‌های محدود نظامی به صورت مستقیم دست بزنند که در این صورت فشارها و گسل‌های داخلی اروپایی‌ها در رابطه با روسیه و مخصوصاً پروژه‌های انرژی این کشور در خاک اروپا تشدید خواهند نمود. به‌عبارت‌دیگر نه‌تنها اختلافات ورشو – بروکسل به‌شدت تشدید می‌شود که حتی اختلافات داخلی میان خود اعضای اروپای غربی یا اعضا کلاسیک اتحادیه اروپایی در برابر روسیه تشدید می‌شوند. پس این وضعیت در کوتاه‌مدت و میان‌مدت می‌تواند تمام پروژه‌های سرمایه‌گذاری در حوزه انرژی روسیه در کشورهای حوزه بالتیک و اسکاندیناوی را دچار مشکلات و محدودیت‌های جدی کند و در میان‌مدت این مسئله می‌تواند این سرمایه‌گذاری‌ها را از وضعیت اقتصادی خودشان خارج کنند؛ اما در بلندمدت اگر روس‌ها بتوانند هزینه‌های اقتصادی این عملیات را کنترل کنند، می‌تواند یک گزینه جذاب برای روس‌ها برای کنترل چندوجهی بازار انرژی اروپایی و همین‌طور برای اروپایی‌ها به منظور به جریان انداختن سرمایه‌گذاری‌های مشترک در حوزه انرژی فراهم کند، اما این مسئله یک چالش بزرگ دارد و آن این است که آیا روس‌ها قادر به کنترل هزینه‌ها هستند یا خیر؟ که این مسئله قابل پیش‌بینی نیست؛ اما تقریباً با اطمینان می‌توان گفت که دخالت مستقیم گزینه اول روس‌ها نیست. دخالت‌های روسیه محدود خواهد بود و به‌تدریج این دخالت‌ها تشدید خواهد شد که بستگی به نتایج میدان عملیات بر روی زمین دارد. اگر روس‌ها در این زمینه موفق شوند می‌توانند زمینه مناسبی را برای گسترش سیاست خطوط لوله خودشان ایجاد نمایند؛ اما در صورت‌عدم موفقیت بسیاری از پروژه‌های سرمایه‌گذاری در میان‌مدت و بلندمدت با اشکال جدی مواجه خواهند شد
با توجه به همه این موارد، به نظر نمی‌رسد عملیات نظامی بزرگی را از جانب روس‌ها در اوکراین شاهد باشیم. احتمالاً یک سری درگیری‌های محدود ممکن است رخ بدهند که آن‌هم عمدتاً میان ارتش اوکراین و جدایی‌طلبان خواهد بود نه ارتش‌های دو طرف.

کدخبر

انتهای پیام/

به اشتراک‌گذاری در شبکه‌های اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جدیدترین اخبار و تحولات

برگزیت

جنگ اوکراین

جدیدترین تحلیل‌ها و یادداشت‌ها